اسفند ۲۹، ۱۳۹۰

شادی برای ماست

اين قافله عمر عجب مي گذرد                    درياب دمي که با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري             پيش آر پياله را که شب مي گذرد

امروز سایه‌ی جنگ‌ها و جنایت‌ها و فسادها آنچنان بر سر این مردمان سایه افکنده است و زندگانیشان را به تباهی کشانده است که سخن گفتن از شادی و مهربانی همچون مرواریدی در صدف نایاب شده است. سالی که گذشت نه دنیایی شادتر را به ارمغان آورد و نه دوستی‌ها و مهربانی‌ها را تحکیم بخشید و نه از کوله‌بار غم و ناله و اندوه مردمان عادی کوچه و بازار کاست. هر لحظه‌اش که بنگریم نشانی از درد و رنج است که زخم آن همچون آتشی روح و جان این مردمان را در خود می‌سوزاند.

اما سیاوش کسرایی چه زیبا گفت:
" آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.»  "


در طول تاریخ، ایرانیان مردمانی شاد بودند که عزاداری و غم‌گساری را همچون آئینی اهریمنی می‌دانستند و به گواه تاریخ، هویت و اندیشه و فرهنگ ایرانی همواره با شادمانی، شادورزی و شادزیوی (شاد زیستن) آمیخته بوده است و چندیسیت که به دلایل فراوان تاریخی – اجتماعی این ریشه‌ی آسمانی خشک و پژمرده شده است و شادمانی از میان این مردمان شاد زیسته، رخت بربسته است. بایستی راهی جست، آتشدانی یافت و این آتشگه را برافروخت آنچنان که تمامی سیاهی‌ها و تاریکی‌ها را در خود بسوزاند. بایستی شادی، شادمانی، آرامش و مهربانی را به میان مردمان بازگردانیم.

بیایید به یاد آوریم در سالی که گذشت چگونه اسکار فرهادی دل‌هایمان را شاد کرد و ما مردمان عادی کوچه و بازار را یک دل و در کنار یکدیگر جمع کرد و شاید مجموعه‌ی ما جمیع اضدادی بود برای آرمانی واحد و آن چیزی نبود جز دمی شاد بودن و شاد زیستن. زندگانی را امید می‌خواهد و امید را آرزوی شادمانی می‌آفریند. ما مردمان کوچه و بازار، ما مردمانی که زندگانی معمولی داریم، ما مردمان بی‌نام و نشانی که آرزوهای کوچک و بزرگی در سرداریم بیاییم شادی را خود برای خود باز بیافرینیم. در سالی که گذشت هر چند لحظات شادمانیمان نایاب و اندک بوده باشد، اما بیاییم تمامی آنچه را که بر سرمان چون ترکه‌ای زهرآگین فرودآوردند فراموش کنیم و به آن لحظات شیرینی بیاندیشیم که لحظه‌ای شادی‌بخش را برایمان ساخته‌اند. هر چند ما مرمان عادی کوچه و بازار اسکاری را کسب نکرده‌ایم، مقامی ارزشمند را بدست نیاورده‌ایم، هنری بدیع و بی‌همتا نیافریده‌ایم، دست‌آوردی جهانی را کسب نکرده‌ایم، اما همه‌ی ما دست‌آوردهایی هرچند بسیار بسیار بسیار کوچک داشته‌ایم که لبخندی هرچند گذرا را برای ما با خود به همراه داشته است. بیاییم خاطره‌ی این لحظات کوچک شادمانیمان را با خود و دیگران تقسیم کنیم تا از همین قطره‌ قطره‌های اندک، دریایی شادی را در میانه‌ی انبوهی از سیاهی را دوباره باز بسازیم و از آن نقطه‌ی امیدی بسازیم برای آینده‌، برای آینده‌ای که قرار نیست اینچنین سرد و تاریک باقی بماند، اگر ما بخواهیم.

شادی را، با امیدِ با همین کوچک شادی‌ها، با همین کوچک با هم بودن‌های شاد، با همین اندک لبخندها باز دوباره تجربه کنیم، آن را چراغ راهی برای خویشتن قرار دهیم و خاطره‌ی تاریخیِ خویش را به یادآوریم که ما، همین مردمان کوچه و بازار، روزگاری شاد بوده‌ایم و شاد زیسته‌ایم، اگر دیگران شادی را از ما گرفتند خود آن را دوباره خواهیم ساخت.

دست‌آوردهای کوچک ما و این لبخندهای ماست که شادی را می‌آفریند. تجربه‌های شاد سال گذشته خویش را نه فقط برای خود بلکه برای تمامی دوستان و آشنایمان زنده کنیم، تا بدانیم می‌توانیم شاد باشیم، و این همان نقطه‌ی آغاز تغییر است. فصل بهار برای تغییر است برای کنار گذاردن سیاهی‌ها و تاریکی‌هاست برای روشنایی بخشی است، برای امید است، برای شادی و آرامش است. در میان این آتش‌افروزی‌های جنگ و انسان‌کشی ما گل صلح و دوستی می‌فشانیم، ما مهربانی را آغاز می‌کنیم، ما شادی را می‌آفرینیم.

یک لوح تقدیر، آفریدن یک تابلوی نقاشی، نوشتن یک نامه، بخشیدن یک دوست، هدیه‌ای به یک نفر، کمک به یک فرد آشنا و یا ناآشنا، و حتی دیدن یک شاخه‌ گل رز و یا شنیدن یک قطعه از یک موسیقی و یا حتی گوش دادن به نوای آبشار که لبخندی را به لبانمان آورده است همان خاطره‌هایی هستند که بایستی دوباره زنده شوند و دهان به دهان بگردند تا بدانیم ما مردمان زنده هستیم، امید داریم و هنوز روشنایی وجود دارد.

شاید بهترین خاطره‌ برای من در سالی که گذشت قبولی در دانشگاهی بود که شاید سال‌ها قبل حتی در رویاهایم هم نمی‌دیدم. آینده‌ای که حتی خودم هم برای خودم هیچ وقت پیش‌بینی نمی‌کردم و راهی که در طول این سال‌ها طی شد تا از مهندسی مکانیک و مهندسی پزشکی به فیزیک نظری با گرایش ذرات بینیادی ختم شد. اما در این راه نمی‌توانم مهربانی‌ها و کمک‌هایی را که دیگران به من کردند فراموش کنم و هر آنچه که در آینده بدست آورم و تا امروز بدست آورده‌ام را مدیون این عزیزان هستم. اول از همه خانواده‌ام که شرح آن در واژه و کلام نمی‌گنجد چه بهتر باشد که سکوت کنم که مبادا آنچه را که حقیقت بوده باشد نتوانسته باشم ادا کنم، دوم اساتید بزرگوارم دکتر منظری که همواره مهربانانه مرا در این راه یاری کرده‌اند، دکتر بنسون (Andrew Benson) که هرآنچه را در آمریکا بدست آوردم و آموختم بدون وجود ایشان غیرممکن بود، دکتر فیروزبخش، دکتر سیف، دکتر فیروز نادری، دکتر کرول (Sean Carroll)، دکتر مرولف (Donald Marolf) که مهربانانه مرا راهنمایی و یاری کردند و بسیاری دیگر از دوستانی که نامشان در اینجا جا افتاده است و حقیقتا بدون وجود آنها طی این راه ممکن نبوده است، از همه‌ی این بزرگواران و مهربانان تشکر می‌کنم که همین اندک شادی‌ها را مدیون مهربانی‌هایشان هستم.

در سال جدید برای شما دوستان و عزیزان سالی سراسر شادمانی‌ و سلامتی و بهترین نیکی‌ها را آرزو دارم.

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست           برخيز و به جام باده کن عزم درست
کين سبزه که امروز تماشاگه توست      فردا همه از خاک تو برخواهد رست


پیش پی‌نوشت: زرتشت، گاتاها سرود هشتم یسنا هات 43 بند 1
خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد. چنین است خواست و فرمان اهورامزدای چاره ساز. از این رو ما خواستاریم که با نیروی راستی و پایداری نیاز یکدیگر را برآورده سازیم. ای آرمئیتی، ای مهر خدایی ما را در زندگی از بخشش بینایی کامل و منش پاک برخوردار ساز.

          قسمتی از آن: و در آخر، چرا هر یک از ما به عنوان فردی که خواسته‌ای دارد، عقیده‌ای دارد و آرمانی را طلب می‌کند پیامی برای دیگران نداشته باشیم. هر یک از ما به عنوان فردی صاحب اختیار که برای خود دنیایی از آرزو‌ها و امید‌ها دارد پیامی نوروزی را به دیگران هدیه نکنیم؟! آری، از خویشن شروع کنیم و به دیگران پیام خود را برسانیم پیامی که از ما برخواسته است نه پیامی که دیگران برای ما نوشته‌اند و اینچنین مقام فرد را به عنوان یک انسانی با تمامی ابعاد وجودیش در دنیای سراسر تزویر و ریای جاه‌طلبان گرامی داریم. هر فرد یک انسان است و هر انسانی فارغ از رنگ و نژاد و قومیت و ملیت و دین شایسته احترام. باشد که همه ما این آزادی و برابری را ارج نهیم و مقام انسان را در دنیای امروزی تا قله‌های صلح و دوستی و برابری و انسانیت بالا بریم.

        قسمتی از آن: انسان امروزی در این روزگار سخت در معرض آزمایشی بزرگ قرار دارد آزمایشی که بایستی در آن نشان دهد هنوز هم انسان است. مفهوم انسان و انسانیت، فرای مفاهیم دینی و مذهبی و نژادی و ملیتی و جنسیتی قرار گرفته است، مفهومی که تنها و تنها در عمل نمود پیدا می‌کند و هویت و ذات خویش را آشکار می‌گرداند. ژاپن امروز نه صحنه‌ی مهروزی و محبت کردن بلکه صحنه‌ی آزمایشی است برای انسان امروزی که نشان دهد آیا بویی از انسانیت برده است یا خیر. حوادث امروز بحرین نه مختص به مردان و زنان بحرینی بلکه کارزاری است برای یکایک انسان‌ها تا لایه‌های پنهان و راستین هویت خویش را در این کارزار به عرصه‌ی ظهور رسانند. درد ژاپن، بحرین، ایران و ... درد همه‌ی انسان‌هاست. ایران، ژاپن، بحرین، آفریقا، اروپای شرقی و غربی، آمریکا و کانادا و ... همه حلقه‌های یک زنجیر هستند که یک مفهوم مشترک را شکل می‌دهند. سعدی چه زیبا گفت:

بنى آدم اعضای يك پیکرند
که در آفرينش ز یک گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

پی‌نوشت 1: باشد که بتوانیم کودکی، نیازمندی و یا بیماری را در این روزها شاد کنیم که در این روزها هیچ شادی، والاتر از شاد کردن ایشان نیست.

پی‌نوشت 2: نوشتاری از آیدین پورمسلمی با عنوان: سنت و اسطوره حاجی فیروز – ریشه‌های تاریخی و گسترش جهانی، نوشتاری از دکتر تورج دریایی درباره‌ی نوروز به زبان انگلیسی: Nowruz: Persian new year

پی‌نوشت 3: هر چند خیلی با این شعر موافق نیستم و می‌توانست بسیار بهتر از اینها انتخاب گردد اما کار جالب و نوینی بود. پیشنهاد برگ "زبان ما پارسی است نه فارسی" درباره‌ی نیایش نخستین سال نو (مربوط به سال گذشته)

پی‌نوشت 4: تحقیقی جالب درمورد پیشینه آشنایی ایرانیان با ماهی قرمز. هرچند بسیار این نوشتار ناکامل است و استدلال‌های محکمی ندارد چرا که لزوما ماهی‌های نشان داده شده در عکس‌ها ماهی قرمز نیستند اما تحقیق جالب در تامل برانگیزی است. به هر روی شخصا با گذاشتن ماهی قرمز بر سر سفره هفت‌سین مخالف هستم. اسیر کردن و لحظه‌شماری برای مرگ یک موجود زنده به هیچ روی موافق با دیدگاه‌های طرفداران محیط زیست نمی‌باشد و اندیشه ایرانی یکی از خصوصیات آن احترام به طبیعت و اهمیت دادن به حقوق دیگر جانداران است و اسیر کردن ماهی قرمز می‌تواند نمودی بی‌تفاوتی به حقوق دیگر موجودات زنده است که با اندیشه ایرانی و طرفداران محیط زیست سازگار نمی‌باشد.

پی‌نوشت 5: محک (موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سطان) امسال 21 ساله شد. برایشان بهترین‌ها را آرزو دارم.

پی‌نوشت 6: بنیاد کودک Child Foundation كه در ايران با عنوان «مؤسسه‌ی خيريه‌ی رفاه كودك» رسماً به ثبت رسيده، نهادي است خيريه، مستقل و تنها مؤسسة خيريه ايراني كه در زمينه كمك به دانش آموزانِ نيازمند مورد تأييد سازمان ملل قرار گرفته و به عنوان مقامِ مشورتي (اكوسوكِ) اين سازمان بين المللي پذيرفته شده است. موضوع فعاليت و هدف اصلي بنيادكودك، حمايت همه جانبة مادي و معنوي از دانش آموزان فقير و نيازمند امّا با استعداد و درس خوان است.

پی‌نوشت 7: قسمتی از نوشتار خسرو خزاعی: "چکيده گاتاها را ميتوان بصورت زير بازگو کرد: هدف از زندگی، شاد و خوشبخت زيستن است (بيش از30 بار واژه خوشبختی و شادی در گاتا ها تکرارشده). شاد و خوشبخت زيستن ميسر نيست مگر اينکه همگان در جامعه، از جمله جانوران و گياهان بتوانند با شادی و شکوفايی زندگی کنند. برای رسيدن به اين هدف مردمان بايد قانون هستی را (که به آن ارتا يا اشا ميگويند) بياموزند."

Share