خبر کوتاه بود: ذرهی
هیگز بوزون کشف شد! اما این خبر کوتاه پشتوانهای به قدمت تاریخ بشر دارد به گونهای
که انسان معاصر هویت خودش را در سایهی تاریخی میداند که منتج به این کشف شده
است. تاریخ انسانی، اندیشهورزی، و هیچ یک از جنبههای کوچک و بزرگ زندگی انسان
معاصر را نمیتوان از این تاریخچه جدا دانست، در این نوشتار میخواهیم نگاهی گذرا بر
این مساله بیاندازیم که ذرهی هیگز بوزون چه نقشی در زندگی انسان معاصر بازی کرده
است.
بیایید تنها به نیم قرن
گذشته برگردیم، زمانی که طرح بزرگترین شتابدهندهی دنیا ریخته شد، عدهای دور هم
جمع شدند و طرحی نو درانداختند. اما نتیجه آن چه بود؟! تنها کشف یک ذره؟! قدم
گذاردن بر روی مرزهای دانش و پیش بردند آن؟! درک قوانین جهانهستی؟! یا بسیار
بسیار فراتر از اینها؟! نه به راستی سرن در فیزیک خلاصه نمیشود و البته کشفهای
آن هم به تنها ذرهی هیگز بوزون خلاصه نمیشود، کشف جریان خنثی در سال 1973، کشف W و Z
بوزونها در سال 1983 و ... امروز سرن با 2400 کارمند تمام وقت، و هرساله با پذیرا
بودند 10000 دانشمند و مهندس بازدیدکننده، همکاری با 608 دانشگاه و موسسه پژوهشی
در سراسر دنیا، و 113 کشور در سراسر جهان پیچیدهترین و پرهزینهترین آزمایشهای
تاریخ بشر را هدایت میکند. به راستی که سرن جمع اضدادی است که قرار گرفتن آنها در
کنار هم معمایی حل نشدنی است. چنین ساختاری یکی از پیچیدهترین شیوههای مدیریتی و
کارآمدترین آنها را میطلبد بنابراین اغراق نیست اگر بگوییم سرن حتی دانش مدریت را
نیز متحول کرده است. حجم دادههایی که هر روز منتقل میشود آنچنان بالا است و پخش
کردن این دادهها بین دانشگاههای گوناگون و موسسات تحقیقاتی گوناگون آنچنان
پیچیده است که حتی مدرنترین دانشها و تکنولوژیهای تئوری اطلاعات، رسانه،
مخابرات، علوم کامپیوتر و ... نیز در جلوی آن سر به تعظیم فرود میآورند. سرن یکی
از پیچیدهترین آزمایشگاههای دنیا است که برای ساختن آن هزاران تحول تکنولوژیکی
بایستی به وجود میآمد بنابراین ساخت، نگهداری و حتی تعمیر سرن خود باعث شده است
دانش تکنولوژیک، از علوم مهندسی همچون عمران، مکانیک و ... گرفته تا علوم پایهای
همچون ریاضی، شیمی و فیزیک و حتی اقتصاد دست به دست هم دهند تا بشر قلههایی را
فتح کنند که سفر به ماه و مریخ در مقابل آن بسیار ناچیز است. چنین تحول شگرف
مدیریتی، اطلاعاتی، و تکنولوژیکی جز در سایهی چنین پروژهی عظیمی تصورش تقریباً
محال است. در ابعاد فرهنگی میتوان آن را در کنار سازمانهای فراملیتی همچون
یونسکو قرار داد که چگونه ملتهای گوناگون را برای هدفی واحد سالهای سال در کنار
هم جمع کرده است، و تبادل فرهنگی عظیمی که در این میان صورت میگیرد شاید اغراق
نباشد که بگوییم با هیچ پدیدهی اجتماعی دیگری قابل مقایسه نیست ... و همهی اینها
که تنها گوشهای از خدمات سرن به جامعهی بشری از 50 سال پیش تا به امروز بوده است
برای یک هدف بوده است، کشف قوانین بنیادی جهان هستی!
اما سرن خود تنها وسیلهای
بیش نیست و هیچ اصالت بنیادینی ندارد و آنچه که اصالت دارد حس کنجکاوی انسان برای
درک و فهم ماهیت جهان هستی است. بشر، از زمانی که تاریخ مکتوبی برای آن وجود دارد،
همواره در پی این تلاش بوده است که بتواند جهان هستی را تبیین کند و این فرایند از
روزگاران باستان با نگاه کردن به آسمانها و ستارگان آغاز شد و تا امروز ادامه
دارد. انسان برای نیل به این هدف از هر ابزاری استفاده کرد و هر آنچه را که در اختیار
نداشت به وجود آورد تا رازی دیگر از پهنهی کهکشانها و آسمانها را بگشاید. انسان
در روزگاران باستان روزی دست به ریاضیات برد، همچون فیثاغورث، روزگاری دست به
ابزار برد تا بتواند آسمانها را بهتر رصد کند، و روزگاری دست به ایدههای ذهنی،
همچون مثال افلاطونی برد. فلسفه و فیزیک دو روی یک سکه بودند که سعی کردند چیستی
جهان هستی را دریابند و همین اندیشهورزی و تلاش آنان را وادار کرد که ابزار
بسازند و دانشهایی همچون ریاضیات را برای اهدافشان به وجود آورند. اما این آغاز تنها
به این مسیر ختم نشد. اندیشهورزی که در این راستا شکل گرفته بود، باعث شد تا ایدههای
اولیه فلسفهی اخلاقیات، قانون، و جامعهشناسی شکل بگیرد. فلسفه و فیزیک آغازی
تنگاتنگ داشتند به گونهای که جدا کردن آنها از یکدیگر در روزگار باستان ممکن نبود
اما هرچه زمان پیش رفت عدهای از فلاسفه راه خود را از فیزیک جدا کردند تا جهان را
به گونهای دیگر بشناسند، ایدهی افلاطونی را پیش گرفتند تا برای خود هستی را در
ابعادی بنیادیتر تبیین کنند یا حتی بسازند. که البته باز هم قرائتی دیگر از درک و
فهم جهان هستی بود. اوج این انشقاق را میتوان در منطق و فلسفه هگل* دنبال کرد که
چگونه از احساس و عقل برید و منطق دیالکتیک خود را شکل داد. البته نویسنده نه تنها
این انشقاق را مورد سرزنش قرار نمیدهد بلکه آن را ستایش میکند که چگونه دنیایی
دیگر را دربرابر چشمان انسان جستجوگر گشود تا بهتر بتواند ببیند. در ورای این
دوگانگی همه به دنبال یک چیز بوند و آن درک بهتر از جهان هستی در تمامی ابعاد
وجودیش بود و هر یک قدمی در این راه نهادند.
همچنان که تاریخ فلسفه و
علم به پیش میرود، شاخه و برگهای بیشتری شکل میگیرد و افقهای بیشتر در برابر
چشمان این انسان جستجوگر باز میشود. اما همچنان هدف یک چیز است فهم بیشتر جهان
هستی، تنها تفاوت آن با گذشته این است که دیگر جهان هستی به سادگی گذشته نیست
ابعاد بسیار بیشتر و پیچیدهتری پیدا کرده است که هر یک از آنها برای خود دنیایی
است، و هر نامی را برای خود اختیار کردهاند.
و اما هیگز بوزون، هیگز
بوزون تنها نمادی است از تاریخ چند هزار سالهی بشر که چگونه از برای فهم جهان
هستی، جهان هستی را تحت کنترل خود درآورد. آن زمان که آسمانها جایگاه فرشتگان و
بهشت موعود بود جای خود را به امروز داده است که در آن نه تنها آسمانها بلکه
ریزترین تکههای هستی با نوای انسان به رقص در میآیند تا شاید در این بین نکتهای
دیگر، معمایی دیگر حل شود. هیگز بوزون نمادی از خردورزی انسانی است که تاریخچهای
به قدمت چندینهزار سال دارد، و کشف آن تنها نمادی است از کنجکاوی بشر برای فهم
بیشتر جهان هستی، چرا که اگر این کنجکاوی نبود ما در جهانی دیگر زندگی میکردیم که
تصور آن برای ما ممکن نیست.
هیگز بوزون حاوی هویت
جمعی انسان معاصر است که چگونه خود را از روزگار باستان به امروز رساند. هیگز
بوزون برای ما تنها یک ذره بنیادی در طبیعت نیست بلکه نمادی است از آنچه که بر ما
گذشت، هیگز بوزون سرگذشت تاریخی ما انسانهاست که ما را به هم پیوند میدهد و ما
را در زیر یک چتر تاریخی واحد گرد می آورد.
هیگز بوزون نتیجه همان اندیشهوریزی و کنجکاوی است که افلاطونها و دکارتها و
پورسیناها و ... بخشی از آن بودند.
هیگز بوزون خاطرهای جمعی
همه ماست.
* شاید این انشقاق زودتر
شکل گرفته باشد و یا مثال هگل برای اوج این انشقاق مناسب نباشد. در اینباره
فلاسفه، خصوصا فلاسفه تاریخ بهتر میتوانند پاسخگو باشند.
پینوشت 1: نقل به عین از
برگی با عنوان "اخبار علم فیزیک" در فیسبوک: "تیتر
این خبر قطعیت ندارد ولی کلیهی منابع خبری علمی بین المللی نظیر همین تیتر را زده
اند. ضمنا بخاطر سرمایه گذاری با تصویب سیاستمداران در پارلمان های کشورهای مختلف
و هزینه ی هنگفتی که برای اثبات یک "حدس" صرف شده است، احتمالا نظیر خبر
جنجالی توام با خطای بالاتر بودن سرعت نوترینوها از سرعت نور، خبری توام با
شارلاتانیسم، مدتی جهانیان را بفریبد که انگیزه اش توجیه هزینه های خرج شده و وسعت
سرزمین بکارگیری شده خواهد بود." این خبر پیش از اعلام کشف هیگزبوزون بر روی
این برگ گذاشته شد که در آن گفته شده بود به احتمال زیاد این ذره کشف شده است، دیدگاهی
که در زیر این خبر توسط یکی از کاربران نوشته شده است: "مگه
LHC الان خاموش نیست؟
دارن ارتقائش میدن تا آخر سال کار نمیکنه چه جور وقتی چیزی خاموشه چیزی کشف
کردن؟" .... شرح چنین نوشتارهای شرمآوری
در کلام نمیگنجد، به کجا میرویم چنین شتابان؟! نخبگان فیزیک از بزرگترین موسسات
پژوهشی و تحقیقاتی دنیا دور هم جمع شدهاند تا مرزهای فیزیک نظری را اندکی پیش
ببرند، آنگاه ....
پینوشت 2: در ژاپن کتابی با عنوان "گرانش"، اثر یکی از
بزرگترین فیزیکدانان ژاپنی در دنیا و استاد دانشگاه کلتک، پرفروشترین کتاب سال در
آن کشور میشود و هنوز جامعهی حتی علمی ما نمیداند چند روز پیش در سرن چه خبر بود
و آنانی که میدانند با نگاه تئوری توطئه بدان مینگرند در حالی که بزرگترین،
پرهزینهترین، پیچیدهترین، آزمایش در کل تاریخ بشریت در آنجا اتفاق افتاده است،
این چنین است که ژاپن از ویرانههای اتمی هیروشیما و ناکازاکی همچون جوانهای سر
برآورد، به گونهای که در تمامی ابعاد زندگی انسانی از اخلاقیات، فرهنگ گرفته تا
تکنولوژی ژاپن همچون بلوری بر کرهی زمین خودنمایی میکند و امروز ما پلههای سقوط
و انحطاط را چه در ابعاد اخلاقی و چه در ابعاد دیگر با سرعتی باور نکردنی طی میکنیم،
اگر اشکلی است بایستی آن را در خود جستجو کنیم، هیچ کسی جز خود ما مسئول آیندهی
ما نیست این ما هستیم که از خود چنین ساختیم ...