تیر ۰۹، ۱۳۹۰

در ستایش فرهنگ


آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است و فرهنگ‌سازی، آن تیر درخت گزی است که خودکامگان را از پای در می‌آورد.
نفی دروغ، خرد گرایی، راستی، هم‌‌نوع دوستی، شادی و ... شاخه‌های تناور این درخت فرهنگ هستند که بایستی آن را خود با دستان خویش آبیاری کنیم.

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می‌خیزند
Share

تیر ۰۴، ۱۳۹۰

بهشت و جهنم (گفتار نخست)ـ

بهشت و جهنم برساختههای ذهن انسانی است که جز در گرفتن حقوق از دست رفته اش هیچ امید و آرزویی ندارد. کسی که وصال و کمال را در حد مجازات ظلم‌های نا به حق رفته‌اش و پاداش و اجر وظایفش، تقلیل می‌دهد. بهشت و جهنم نه یک مفهوم آسمانی و خدایی بلکه یک مفهوم زمینی و انسانی و حقیر است.

An Armenian fresco depicting Heaven, Earth, and Hell, at the Vank Cathedral
(photo by
illuheaven)


Share

تیر ۰۱، ۱۳۹۰

مساله انرژی تاریک و جهان بینی

http://jerx88.deviantart.com/art/Dark-Energy-108595406?q=gallery%3Ajerx88%2F8104457&qo=14


اثبات انرژی تاریک می‌تواند سرآغازی باشد برای تحول تمامی مفاهیم پیشروی بشر. انرژی تاریک (یا به زبانی دیگر ثابت کیهانی و یا انرژی خلا) مفهومی است که نشان می‌دهد هر نقطه فضا انرژی ثابتی را دارد که این انرژی در طول مکان و زمان ثابت و تغییر ناپذیر است و می‌توان آن را یک خاصیت فضایی در نظر گرفت بدان مفهوم که با توجه به انبساط ، اگر پایستی انرژی را فرض بگیریم، بایستی مقدار انرژی هر واحد مکانی کاهش پیدا کند و انرژی کل ثابت بماند اما مفهوم انرژی تاریک چنین اصولی را نقض می‌کند بدان مفهوم که هرچقدر فضا انبساط پیدا می‌کند و گستردگی آن بیشتر می‌گردد با این وجود انرژی هر واحد مکانی ثابت می‌ماند و تغییر نمی‌کند.
برای روشن شدن مفهوم بالا مثال روبه‌رو را در نظر بگیرید: فرض بگیرید که یک متر مکعب خلا (نه امواج الکترو مغناطیسی و نه ماده) وجود دارد. مقدار انرژی کل این فضا را X در نظر بگیرد. در طول زمان بر اساس نظریه تورمی جهان این یک متر مکعب فضای خالی بزرگ‌تر می‌گردد و اگر مدت زمان کافی صبر کنیم، حجم این فضا دوبرابر شده است. با توجه به دیدگاه کلاسیک بایستی انرژی ثابت بماند و در واحد فضایی ما انرژی کمتری نسبت به گذشته وجود داشته باشد یعنی انرژی کل X انرژی یک متر مکعب فضا X/2 باشد. اما مفهوم انرژی تاریک می‌گوید که انرژی واحد فضایی ثابت باقی می‌ماند و بنابراین انرژی کل دو برابر می‌گردد (نسبت به مقدار اولیه).
می‌توان از نگاهی دیگر به این مساله آن را تشکیل انرژی از هیچ در نظر گرفت و این چنین است که جهان می‌تواند خود زاینده باشد یعنی از هیچ، انرژی به وجود بیاورد و در چنین نگاهی تمامی پیش فرض‌های علمی و جهان‌بینی‌ها در هم می‌ریزد و جهان‌بینی‌های نوینی شکل می‌گیرد.
هرچند مساله انرژی تاریک، خواص آن و ... جای بحث و نقد فراوان دارد و به علت اینکه همچنان نتوانسته‌اند آن را آشکار کنند، عده‌ای به روش‌های دیگری (همچون تغییر و تصحیح نظریه نسبیت عام در ابعاد کیهانی‌) دست زده‌اند تا اصول بنیادین خویش را ثابت و استوار نگاه‌ دارند با این وجود همچنان اکثر جامعه علمی بر این تصور است که در چند سال آینده شواهد بیشتری از وجود انرژی تاریک را پیدا خواهند کرد. اثبات و آشکارسازی انرژی تاریک (و همچنین ماده تاریک) در حال حاضر یکی از مسائل روز کیهان‌شناسی معاصر است. اثبات و آشکارسازی آن می‌تواند تحویلی عظیم و عمیق در جهان‌بینی علمی بشر معاصر ایجاد کند.
این چنین کشفیات و نظریه‌پردازی‌هایی همچون کوانتم مکانیک می‌تواند بنیان‌های اندیشه‌ورزی انسان معاصر را تغییر دهد و آن را از شکلی به شکل دیگر درآورد. اینچنین نظریه‌پردازی‌هایی نیازمند تغییر ساختارهای موجود می‌باشد. با تغییر ساختارهای موجود می‌توان پیش‌فرض‌های بدیهی ذهن را در هم شکست به شکلی که اصول بدیهی نه تنها دیگر بدیهی نیستند بلکه ممکن است دیگر منطبق بر حقیقت هم نباشند. برای مثال: شان کرول یکی از پیشگامان کیهان‌شناسی و فیزیک معاصر اعتقاد دارد که علیت نه یک فرض پیشینی و اصل بنیادی بلکه نتیجه ساختارهاست.

قسمت اول: ماده تاریک

Share

خرداد ۲۷، ۱۳۹۰

بدون شرح


http://www.trekearth.com/gallery/North_America/United_States/Northeast/New_York/Owasco/photo634384.htm


صاحب وبلاگ "جانبازان شیمیایی ایران" چنین خود را معرفی می‌کند: "این وبـــلاگ در تاریخ آبـان 1388
بـــه عنوان برتــرین و تنها وبلاگ در حــوزه جانبازان شیمیایی از طرف شهردار تهران دکتر محمدباقر قالیباف مورد تقدیر قرار گرفت. نویسنده این وبلاگ در سال 1388 مقام نخست جشنواره اعتیاد و رسانه در سطح کشور در بخش نقد را کسب کرد" اما این تمام چیزی نیست که سید هادی کسایی‌زاده در مورد خویش می‌گوید. ایشان در
پستی که بعد‌ها آن را پاک می‌کنند می‌نویسند: "من سید هادی کسایی زاده متولد 12 آذرماه 1357 هستم که در خانواده ای مذهبی و بازاری در محله‌ای در جنوب تهران (شهرری) به دنیا آمده و تاکنون هم در این شهر ساکن هستم. پدرم در هشت سال دفاع مقدس به عنوان یک داوطلب در جنگ حضور داشت و در قرارگاه تیپ 75 ظفر مسئولیتهای مختلفی را عهده‌دار بود. پدرم پس از جنگ با اینکه سوابق زیادی داشت حضور در سپاه با درجه بالا را نپذیرفت و به عنوان مسئول ستاد نماز جمعه شهرری به صورت افتخاری مشغول به کار شد. هم اکنون پدرم 13 سال است که به عنوان موسس و مدیرعامل موسسه خیریه امام علی(ع) در شهرری به صورت افتخاری کار می‌کند و می‌توانید ایشان را در مناطق محروم کشور پیدا کنید. منبع درآمد پدرم یک مغازه 15 متری (لوازم خرازی) در شهرری است که دو فرزند کوچکش آن را می‌چرخانند."

ایشان یکی از معدود افرادی هستند که در مورد جانبازان اقلیت جنگ تحمیلی نوشته‌اند. از دردهایشان از آنچه بر آنان گذشت تا به امروز برسند. هستند بسیاری از وبلاگ‌ها (برای مثال این و این) به صورت هدایت شده و موازی به تخریب و تحریف ادیان دست زده‌اند به صورتی که حتی به شهدا و جانبازان اقلیت جنگ تحمیلی هم رحمی نکرده‌اند!! نه بر آنم که جوابی به این گزافه‌ها بدهم و نه راستی و ناراستی آن را در بوته آزمایش قرار دهم. ایشان آنچنان بی‌انصافانه و به دور از واقعیت‌های موجود جامعه‌شان قلم فرسایی کرده‌اند که دیگر مجالی را برای پاسخ‌گویی در یک فضای آرام نگذاشته‌اند. بر فرض درستی آمار ایشان (فرض) آیا ایشان تمامی حقیقت را گفته‌اند؟ آنچنان ناگفته‌های فراوانی هست که امروز نه زمانش هست و نه مجالش اما گوشه‌ای از آن را به قلم سیدهادی می‌آورم و این تنها گوشه‌ای است از هزاران حرف در سینه مانده، هزاران درد نوشته نشده و هزاران اشک ریخته نشده.

(منبع نوشتار زیر)
در خیابان جانبازان غربی نزدیک چهار راه گلبرگ تهران خانه ای قدیمی با دیوارهای سیمانی سالهاست جوانی یک سرباز مسیحی ایرانی را در خود محصور کرده است. اتاقهای کوچک و تاریک خانه 50 متری "واروژ" را پیر کرده اند. او دیگر جوان نیست. محاسنش سفید شده و هنوز خواب آن روزهای تلخ خطوط عملیات در منطقه میمک را می بیند.

نمی توانی با واروژ خدابخشیان به درستی گفتگو کنید، پزشکان می گویند او شیروفرنی گرفته است که علت اصلی آن استشمام گاز خردل و گاز اعصاب و قرارداشتن در معرض بمبارانهای خطوط مقدم جنگ است.

"واروژ" قربانی سلاحهای شیمیایی است، تنهاست و با خودش زندگی می کند. حتی برادران و خواهرانش "سروژ، روبیک، لوسیت، رافیک، آناهیت و ورژ" هم نمی توانند برای او کاری انجام دهند.

شاید پس از داغ مادر در سال 85، داغ برادرش "ورژ" که هنوز خرمای روز چهلمش روی میزنهارخوری قرار داشت تیر خلاص را بر مغز خردلی سرباز ایرانی شلیک کرد. سوالاتمان بی پاسخ بود و او برای پاسخ به هر سوال ساعتها به چشمان من خیره می شد و در آخر می گفت: برادرم را خیلی دوست داشتم...

جوان 18 ساله ای که دو سال خدمت سربازی اش را در نیروی زمین ارتش برای دفاع از کشورش به پایان رساند امروز 43 ساله شده ولی هیچکس برایش شمع تولد روشن نمی کند.

واروژ پس از مدتی فکر کردن و تمرکز بالاخره توانست گوشه ای از دوران دفاع مقدسی که دیده بود را برایمان بازگو کند.

دوران جنگ برایم کابوس است

"واروژ" می گوید: 21 دیماه 1365 بود که به خدمت فراخوانده شدم. دوره آموزشی را با سلاحهای سبگ و سنگین در لشگر 84 خرم آباد پشت سر گذاشتم و به مناطق عملیاتی غرب کشور اعزام شدیم.

نگهبانی های شبانه، احتمال تکهای دشمن، ترس از مرگ، تاریکی شب در دل کوهستان از یک سو و مسیحی بودن من از سوی دیگر بزرگترین مشکلاتم را در دوران جنگ رقم می زد. هر چند که من و خانواده ام سالها در ایران زندگی می کردیم ولی هنوز عده ای بودند که بر خلاف دستورات دینی اسلام فکر می کردند که غذا خوردن یا دست دادن با من عذر شرعی دارد.

همیشه تنهایی غذا می خوردم، تنهایی می خوابیدم و هیچ وقت دوستی نداشتم. هرچند در لشگر ما دهها مسیحی دیگر هم بودند ولی در گردانی که من بودم تنها غیر مسلمان محسوب می شدم.

به قول معروف ارتش چرا نداشت و نباید در مقابل دستورات و برنامه ها مقاومت می کردیم. برای همین در تمام مدت سربازی ام در نماز جماعت شرکت می کردم و این یک دستور بود.

(ادامه را در اینجا بخوانید)

در یکی از فروم‌ها یکی از دوستان ارزشی در جواب "مادر شهيد زرتشتي مذهب«فرهاد خادم»: آنان كه دفاع مي‌كنند بهترين‌ها هستند" چه زیبا! نوشته‌اند: "با این که شهید داریم تا شهید. اما خب چاکر همه نوع شهیدی هم که برای اعتلای اسلام و حفظ میهن شربت شهادت را نوشیدن هستیم." ایشان خواسته یا ناخواسته در جمله‌ای کوتاه حق! مطلب را ادا کرده‌اند.

نوشته است: "در جبهه بخشهای گوناگون را نشان می دادند و می گفتند: این قسمت را اصفهانیها اداره می کردند؛ آن قسمت را شیرازیها و ... . هرچه به گزارشها گوش دادم از ابتدا تا انتهای سفرم یک کلمه از زرتشتیان و حماسه آفرینیهای آنها نشنیدم. به یاد این دست از سخنان زرتشتیها درتارنماهایشان افتادم: «جانم فدای ایران»، «چو ایران نباشد تن من مباد» و ... تعجب کردم که چرا آنان این همه این جمله های عاشقانه را نسبت به  یران به قلم می آورند؟ نکنه معنای این جمله‏ها را نمی دانند؟ نکنه در مورد حقانیت ما در نبرد با رژیم صدام شک و شبهه داشتند؟ اما خیلی واضح بود که کشوری عربی ایران را مورد تجاوز قرار داده بود برای از بین بردن کشور عجمها"

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

حافظ

مادر فرهاد خادم (شهید زرتشتی) چنین تعریف می‌کند: "يك پلي مي‌ساختند كه بچه‌ها از روي آن رد شوند. عمليات فتح المبين بود. داشتند پل را روي تنگه چزابه مي‌ساختند؛ هفت تن از مهندسين دانشگاه شريف بوند. ساعت دو نصفه شب بود كه با منور تنگه را روشن كردند و زدند بچه‌ها را. تقريبا پل تمام شده بود كه بچه‌ها را كشتند. الان پل ساخته شده به اسم مهندسين شريف است. من هنوز جراتش را ندارم كه بروم اين پل را ببينم." در جای دیگر چنین می‌گوید: "يك روز رفته بودم سر خاك فرهاد. خيلي گريه كردم. يك آقايي آمد بالاي سرم كه او را نمي‌شناختم. رانند آمبولانسي بود كه فرهاد را آورده بود عقب. البته اين اتفاق خيلي سال بعد افتاد. گفت من خيلي گشتم كه اين قبر را پيدا كنم و امروز كه شما اينجا هستيد، به شما تبريك مي‌گويم. فرهاد و بچه‌ها را در بدترين موقعيت گير انداختند. اما با رشادت اينها مردند. وقتي پسر شما شهيد شد، نمي‌دانيد سربازها چكار كردند. جنازه را نتوانستيم از دستشان بگيرم. اين قدر اين جوان را دوست داشتند! "

خبر کوتاه بود. باغ شهدای زرتشتی را آتش زدند."آتش‌سوزي درست در جايي كه قرار است جاده‌ي كمكي بسيج از آن، بگذرد، رخ داده است. جاده‌ي كمكي بسيج، طرحي ملي است كه شهرداري چندي است كه در پي ساخت آن، است. بخش‌هايي از اين راه، از زمين‌هاي «قصر فيروزه»، از انتهاي «باغ شهدا» مي‌گذرد كه باتوجه به وقف بودن زمين قصرفيروزه، داستان دادن زمين به شهرداري، هنوز ادامه دارد. بخشي از اين راه از زميني مي‌گذرد كه وقف انجمن زرتشتيان و زرتشتيان ايران است ولي اكنون در دست سپاه است ."


پی‌نوشت 1:
نوشتار کوروش نیکنام نماینده پیشین زرتشتیان و از رد صلاحیت‌ شدگان انتخابات مجلس شورای اسلامی به دلیل عدم التزام عملی به نظام اسلامی! با عنوان جانباختگان زرتشتی.
پی‌نوشت 2:
آمار جنگ تحمیلی: تلفات این جنگ براساس آمار رسمی حکومت ایران، جنگ تحمیلی ۲۱۳٬۰۰۰ ایرانی کشته و ۳۳۵٬۰۰۰ ایرانی معلول و ۴۲٫۶۱۸ اسیر و ۷۰۰۰ مفقود الاثر و ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت بر جامعه ایران وارد کرده‌است.
جمعیت میانگین کشور در طول 8 سال جنگ تحمیلی به صورت میانگین: بیش از 42 میلیون نفر
جمعیت تقریبی زرتشتیان در سال گذشته بر اساس آمار 7000 نفر شرکت در انتخابات می‌توان گفت جمعیت تقریبی زرتشتیان در حال حاضر کمتر از 14 هزار نفر است اگر نرخ رشد جمعیتی ایران را نیز برای زرتشتیان در نظر بگیریم تعداد آنها در سال‌های جنگ بایستی کمتر از 7000 نفر باشد. آمار شهدای زرتشتی به گفته این دانش‌آموز 16 نفر است. (این آماری افرادی است که در تهران و قصر فیروزه به خاک سپرده شده‌اند.)
اگر نسبت تعداد شهیدان کل به جمعیت کل را حساب کنیم و با شهیدان زرتشتی مقایسه کنیم از لحاظ آماری فرق محسوسی وجود ندارد.
!!!!
شهدای ارتش 48000 نفر بوده‌اند با اینکه جمعیت ارتش در جنگ بیشتر از نیمی از جمعیت سپاه در ارتش بوده است (۳۰۵٬۰۰۰ سرباز به همراه ۵۰۰٬۰۰۰ نیروهای سپاه پاسداران و بسیج) اما شهدای آنها کمتر از یک چهارم شهدای سپاه بوده است و می‌توان دلیل آن را در آموزش‌های نظامی و نحوه فرماندهی و هزاران فاکتور دیگر جستجو کرد که موضوع این بحث نیست. آنچه حائز اهمیت است این است که اقلیت‌های مذهبی اجازه خدمت کردن در سپاه را ندارند و خواسته یا ناخواسته، خوب یا بد مجبور بودند و هستند که در ارتش خدمت کنند. همه شهدای اقلیت هم در زمان جنگ در خدمت ارتش بوده‌اند.
Share