خرداد ۰۴، ۱۳۹۱

میراث آلبرتا یا خواب آشفته‏ی یک دانشجو

روی سخنم نه با سازندگان مستند!! «میراث آلبرتا» بلکه با مخاطبین آن مستند!! به راستی مستند!! است که باور دارم دانشجویان شریف نبوده و نیستند. نه من و نه خیلی‌های دیگر نخبه نیستیم تنها برای آنچه که داریم و بدست آوردیم تلاش کردیم، شاید به راستی اگر بخواهیم تعریف درستی از نخبه ارائه دهیم در هر جامعه‌ای اگر نخبه‌ای باشد تعدادشان از صد نفر فراتر نرود، و آنان کسانی هستند که نه فقط جامعه‌ی خود بلکه دنیایی را متحول گردانیدند، و بقیه ما تنها طی کنندگان همان مسیری هستیم که دیگران بودند تنها در شاخه‌ای، در زمینه‌ای خاص تلاشمان بیشتر بوده است. اگر دانشجوی شریف را نخبه بدانیم، که مسلما نبودیم، آیا آن ورزشکاری که مدال طلای المپیک را می‌گیرد و مربی او نخبه نبودند؟! آیا آن نوازنده‌ای، نقاشی، هنرمندی که ده‌ها اثر ماندگار تاریخی دارد نخبه نیست؟! آیا آن نویسنده‌ای که مردمان نه فقط یک شهر که جهانی او را می‌ستایند نخبه نیست؟! آیا آن پزشکی که عمل‌هایش در دنیا بی‌همتا است نخبه نیست؟! آیا آن نفری از مردمان عادی همین شهر که در رشته‌ای طرحی نو درانداخت نخبه نیست؟! و فقط این دانشجوی شریف است که نخبه است؟! بگذارید تعریف نخبه را به دانشجویان موفق در تحصیل، خصوصا دانشجوی دانشگاه شریف، تقلیل دهیم، چرا که آنگونه که در «میراث آلبرتا» نمایش داده شد، از بازیگر گرفته، تا کارگردان، از  استاد گرفته تا دانشجو همه تقریبا تاریخچه‌ای در شریف داشتند، و اکثرا آنچه در رسای آن و یا در نقد آن نوشته شد به شریف و شریفی بر می‌گردد پس اجازه دهید خود را در دایره‌ی همین مستند!! خلاصه کنیم و از آن خارج نشویم، هر چند به هیچ روی با سخن نوید یوسفیان در این باره هم‌رای نیستم اما اجازه دهید این نوشتار را با دیدگاه ایشان آغاز کنم:
"فیلم دروغ می گه، خیلی هم زیاد می گه؛ اما اون چیزی که مهمه و ملت رو عصبانی کرده دروغ هاش نیست، راست هاییه که می گه.
وقتی واکنش های کودکانه به این فیلم رو می بینم تنها چیزی که با خودم فکر می کنم اینه که اون هایی که حرف های راست این فیلم رو در مورد دلیل خارج اومدن ما انکار می کنن پس اصلن برای چی اومدن؛ و بدتر، چرا برنمی گردن!
مگه غیر از اینه که ایران 91 برای بچه بسیجی ها جای بهتریه تا برای ما و اونها زیاد دلیلی برای ترکش ندارن؟
مگه غیر از اینه که ما سوسن خانوم رو به نوحه‌های مناطق جنگی ترجیح می‌دیم؟
مگه غیر از اینه که حمید ابراهیمی‌ها (و نه مریم اسلامی‌ها) برای خودشون آرمان شهر ساخته بودن و اشتباه می کردن؟
مگه غیر از اینه که "بچه های امروز این چیزها رو [احتمالا یعنی وطن پرستی و خدمت به کشور (یعنی ایران سال 91)] رو نمی فهمن"، یا حداقل منافع شخصی و آینده شون رو بهش ترجیح می دن؟
مگه غیر از اینه که لیبرالیسم در مقابل مذهب بی‌آرمانه؟
و مگه غیر از اینه که ما از هیچ کدوم این ها شرمنده نیستیم و بابتشون کسر شانمون نمی شه؟
لازم نیست برای نقد فیلمی سطحی و بچگانه، خودمون و اعتقاداتمون رو نقد کنیم. دل همه مون برای خاطره ها و زندگی هامون تو ایران تنگ شده؛ ولی اگه اعتقاداتمون هم عوض شده، حداقل صادق باشیم، اعتراف کنیم.
در ضمن، در مورد فیلم؛ همه ی دروغ هاش از یک منطق مشابه تبعیت می کنه. برای مثال تو مصاحبه ی پیست اسکی، مکان رخداد، نیمه ی خارج قاب فیلم رو لو می ده. دقت کنید که پیست های اسکی به شکل عجیبی فرهنگ مجزایی دارند، تنها جایی تو ایران هستند که دخترا و پسرا مثل هم لباس می پوشن،کسی کاری به کار رابطه هاشون نداره و افراد عموما از طبقات فوق مرفه جامعه هستند.
سوژه ی درون قاب (به قول بارت) نمی تونه همزمان نماینده ی اجزا بیرون قاب که به سوژه تبدیل نشدن باشه. کارگردان ما، مثل همه ی کارگردان های دیگه که به حکم هنرمند بودن ایدئولوژیک هستند، ناشیانه شواهدش را درون و بیرون قاب می چینه، واقعیت رو تحریف نمی کنه، فقط ساده لوحانه تفسیر می کنه. یه چیز دیگه هم بگم اینکه از 23:05 تا 23:18 ثانیه های مورد علاقه ی من هستن! "
و اما در سطح فردی، این مستند!! همه چیز را به یک داستان و انگاره‌ی خاص تقلیل داده است، همانگونه که نوید آن را به یک روایت خاص تقلیل داده است، آنان که می‌روند و می‌مانند همه برای رفاه‌طلبی و آزادی بیشتر می‌روند. اما حقیقت به راستی این نیست، در فراسوی تمامی این حرف‌ها هر فردی که می‌رود داستانی به وسعت هزاران کتاب دارد، هر کس رویایی در سر دارد نه همه یک رویا دارند، و نه همه یک آرمان دارند و نه همه به دنبال یک چیز هستند و نه همه یک چیز را تجربه می‌کنند و نه همه یک جور رفتار می‌کنند. حقیقت این است که همه‌ی آنان که رفتند در یک یا دو سبد نمی‌گنجند به یک یا دو گزاره گزاره تقلیل پیدا نمی‌کنند و حاصل یک یا دو رفتار اجتماعی خاص و طبقه‌بندی شده نیستند. شاید توصیف نوید عده‌ای را شامل شود، شاید فیلم افرادی را توصیف کند، اما این روایت‌ها تنها حقیقت موجود نیستند، حقیقت به اندازه‌ی یکایک افرادی که رفتند بزرگ است و متفاوت و دروغی بزرگ‌تر از این وجود ندارد که بخواهد همه را در سطح فردی به یک یا دو دسته و یا به یک یا دو تفکر خاص تقلیل دهد.
آنچنان دروغ در این فیلم موج می‌زند که نمی‌توانم صداقت کارگردان آن را باور کنم مگر اینکه بخواهم تصور کنم کارگردان این مستندوار از دنیایی خیالی چند روزی است به دنیای واقعی سفر کرده‌ است. ایشان ناشیانه می‌خواهند به بیننده این حس را القا کنند که ببینید آنها که می‌روند همه بر روی پروژه‌های نظامی کار می‌کنند و چه ناشیانه این مصاحبه‌ها در کنار هم چیده می‌شوند. آن استاد دانشگاه مطلعی که فرمودند 70%، 80% کمک‌ هزینه‌های تحصیلی آمریکا صرف پروژه‌های نظامی می‌شود می‌توانند تشریح کنند که چگونه تنها 20%، 30% بودجه پژوهشی آمریکا صرف دانشجویان پزشکی و جراحی و پرستاری و دانشجویان رشته‌های علوم انسانی اعم از فلسفه، منطق، انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، تاریخ، روان‌شناسی و ... و تحقیقات در زمینه‌ی انرژی‌های نو، پژوهش‌های مرتبط با علوم پزشکی و درمان و بهداشت و همچنین مطالعات نظری همچون هندسه‌های نااقلیدسی و کیهان‌شناسی و زیست‌شناسی و ... و در کنار آن تربیت معماران و شهرسازان و طراحان صنعتی و ... و ده‌ها شاخه و رشته و گرایش دیگر می‌شود و 70%، 80% مابقی آن صرف کارهای نظامی ؟!
مهاجرت به خارج از کشور آیا محدود به آمریکا و کانادا است ؟! اگر به اروپا و دیگر نقاط دیگر دنیا نیز هستد آیا ویژگی‌های زندگی و کارهای پژوهشی در نقاط گوناگون اروپا، همچون انگلیس و ایتالیا و یونان و اتریش و سویس یکسان است ؟! آیا استرالیا نیز اینچنین است ؟! آیا همین داستان برای دبی، مالزی، روسیه و هند نیز به همین گونه است ؟! همه‌ی این داستان‌ها و زندگی‌ها به راستی در یک بستر قابل فهم است ؟!
هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجه آمریکا، دانشجویان ایرانی را برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا دعوت کرد! اما آیا وزرای خارجه‌ی کشورهای اروپایی، کانادا، استرالیا، دبی، مالزی، روسیه و ... نیز دانشجویان ایرانی را برای ادامه تحصیل به کشورشان دعوت کردند ؟!‌
رویداد‌های 22 اسفند چه ربط مستقیم و غیر مستقیمی به مساله‌ی مهاجرت دارد !؟ همه‌ی آنان که مخالف بودند همان‌ها بودند که رفتند برای بازی کردن در کلیپ سوسن‌خانم و انجام پروژه‌های نظامی و ...؟! و همه‌ی آنان که موافق بودند همان‌ها بودند که باقی ماندند و به کشور خود خدمت کردند ؟! البته اگر بر فرض محال باقی ماندن و کار آنها را بخواهیم خدمت به کشور تلقی کنیم. اگر چنین برداشتی غلط است چیدن صحنه‌های 22 اسفند چه چیزی را می‌خواهد به بیننده بفهماند ؟! و اصلا ربط مستقیم و یا غیر مستقیم حوادث آن روز با مساله مهاجرت در چیست ؟!
مگر نه این است که کلیپ تقلیدی سوسن‌خانم در دانشگاه آلبرتا ساخته شده است اما کلیپ واقعی سوسن خانم در حوالی میدان ونک و در یکی از کافی‌شاپ‌ها و رستوران‌های همان اطراف ساخته شده است ؟! مگر نه این است حسین مخته و ساسی‌مانکن در همان شهرهای ایران به هنرمندی!! مشغولند ؟! آیا واقعا آنان که رفتند برای در آوردن ادای ساسی‌مانکن‌ها ترک وطن کرده‌اند ؟! و نمی‌توانستند در ایران بمانند و خود یک ساسی‌مانکن جدید شوند ؟!
آیا میهن دوستی و خدمت به ایران تنها یعنی در ایران ماندن و شرکت زدن و کار کردن و پول‌دار شدن؟! و یا آنان که سرمایه‌ی خود را در خارج برای بنیاد کودک به کار می‌برند، از آن حمایت می‌کنند و کودکان بی‌سرپرست و فقیر ایرانی را کمک می‌کنند تا بتوانند تحصیل کنند خود خدمتی بزرگ به ایران و ایرانی است، که نمونه‌ای این افراد را در سازمان ناسا، که آقای مهندس محسن خلیلی تصور می‌کنند موشک می‌سازند تا بر سر ایران فرود آورند، می‌شناسم. آنان که در کف خیابان‌های تهران به پایان‌نامه فروشی مشغولند برای ایران خدمت‌کرده‌اند یا آن مردان و زنان بی‌نام و نشانی که در خارج از کشور بی‌هیچ چشم‌داشتی فعالیت می‌کنند تا تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران را با کمک آثار هنری، کتاب‌ها و سخنرانی‌هایشان به مردمان دنیا بشناسانند. به راستی مفهوم خدمت کردن به ایران و ایرانی در وجود فیزیکی در خاک ایران خلاصه می‌شود ؟!
اگر آنگونه که دکتر محمد مهدی نایبی عنوان می‌کنند آنچه که اکثر جامعه انجام می‌دهند را مد تعریف کنیم و مد را بخواهیم یک ضد ارزش بدانیم، آیا اگر بر فرضی همه‌ی فارغ‌التحصیلان دانشگاه شریف در ایران باقی می‌ماندند و همانند ایشان شرکت می‌زدند و پول در می‌آوردند در همین تعریف ایشان از مدگرایی نمی‌گنجید و مدگرایی نبود و خود یک ضد ارزش نبود ؟! و اصولا آنچه که اکثریت انجام می‌دهند مدگرایی نبود و یک ضد ارزش نبود ؟! یا ایشان واقعا تعریف دیگری از مدگرایی دارند ؟!
آیا روایت‌های فردی همه‌ی آنان، دانشجویان دانشگاه شریف، که رفتند در قالب همین روایت تعریف شده در فیلم قابل درک و فهم است ؟! به تصویر کشیدند آمریکا همان آرمان شهری نیست که تصورش را همه دارند، آیا همه به دنبال آرمان‌شهری از ایران خارج شدند ؟! آنان که به مالزی و دبی و استرالیا و هند و روسیه رفتند چطور ؟! اصلا اگر فرض کنیم همه‌ی آنان که از ایران خارج شدند برای رسیدن به آرمان‌شهرشان خارج شدند همه یک آرمان‌شهر را در ذهن داشتند ؟! آیا همه به دنبال رفاه مادی بیشتر بودند ؟!
در دانشگاه‌های آمریکا و کانادا و استرالیا که قدم می‌گذارید ده‌ها برابر (اگر صدها برابر نباشد که هست) دانشجویان ایرانی دانشجویان چینی می‌بینید آیا مهاجرت دانشجویان چینی هم با همین روایت قابل فهم است ؟! اروپایی‌ها چطور ؟! هندی‌های چطور ؟! مساله‌ی مدگرایی، به‌دنبال آرمان‌شهر بودن، به دنبال آزادی بودن و ... نیز برای آنها قابل تصور است ؟!
آیا مساله‌ی مهاجرت نخبگان محدود به دانشگاه صنعتی شریف است و یا آن فارغ التحصیل پزشکی دانشگاه آزاد قم که بعدها فوق تخصصش را در رشته‌ی ... از دانشگاه هاروارد دریافت می‌کند نیز شامل این نخبگان می‌شود ؟! مهاجرت فقط نخبگان یک درد اجتماعی است، و مهاجرت آن دکتر و مدیر و متخصص و یا مهندس درد اجتماعی نیست ؟! مهاجرت مردمان عادی که به رویای زندگی بهتری می‌روند و دست به هر کاری می‌زنند برای زنده ماندن و یا مهاجرت آن تاجر و بازرگان و ... درد نیست که میلیون‌ها دلار سرمایه‌ را با خود از کشوری به کشور دیگر می‌برند ؟! آن ورزشکار، آن موسیقی‌دان، آن نویسنده چه‌ طور، رفتن و نرفتن آنها نیز فرقی دارد ؟! آیا درد نیست که احسان‌یارشاطرها در دانشگاه کلمیبای آمریکا دانشنامه‌ی ایرانیکا را که بزرگترین دانشنامه‌ی ایران است بنویسند ؟!

Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر