بهمن ۲۹، ۱۳۸۹

نکاتی درباره جشن اسفندگان و فرهنگ ایرانی


فرهنگ مجموعه‌ای از باورها و رفتارهای گروه‌های انسانی است . فرهنگ فارسی معین فرهنگ را مرکب از دو واژه فر و هنگ به معنای ادب ، تربیت ، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده است. فرهنگ (از کلمه لاتین کالتورا (cultura) که از کولر(colere) ریشه گرفته و به معنای کشت کردن، زراعت و ترویج) واژه ای است که معانی گوناگونی دارد. برای مثال، در 1952 آلفرد کلوبر(Alfred Kroeber) و کلاید کلاکهون (Clyde Kluckhohn) در کتاب خود به نام فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف Culture: A Critical Review of Concepts and Definitionبا گردآوری 164 تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می انجامد:
- برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد.
- الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد.
- مجموعه ای از گرایش ها، ارزش ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می کند.[1]
فرهنگ ایرانی ریشه در تاریخ دارد. عوامل اصلی شکل گرفتن فرهنگ ایران را می‌توان در امپراتوری پارس‌ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان، سلطه اعراب، حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. برای شناخت فرهنگ ایران باید به کشورهای مستقلی که در پیرامون ایران هستند نیز نگریست. افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی کم یا زیاد گوشه‌ای از فرهنگ ایران را به ارث برده‌اند. حتی سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است.
در مجموع می‌توان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد: ۱- زبان پارسی که از شاخصه‌های اصلی فرهنگ ایرانی است. ۲- اعیاد ملی از جمله نوروز و شب یلدا و تقویم هجری شمسی ۳- مذهب تشیع و شاخه‌های مختلف آن ۴- دین‌ها و آیین‌های زرتشتی، مهرپرستی و بهائی ۵- هنر ایرانی (ادبیات و شعر پارسی، معماری ایرانی و غذای ایرانی)، ۶- فرهنگهای کردی وآذربایجانی[2]
فرهنگ ایرانی در طول هزاران سال شکل گرفته است و همانند دیگر فرهنگ‌ها از نقاطط قوت و ضعفی برحوردار می‌باشد اما آنچه که فرهنگ ایرانی را نسبت به دیگر فرهنگ‌ها متمایز می‌گرداند توجه آن به انسان و احترام گذاردن به طبیعت و ستایش خداوند می‌باشد. خصوصاً در ایران باستان تمامی جشن‌ها و آیین و رسوم ایران باستان دارای چنین روحی بوده‌اند که متاسفانه در طول زمان به دست فرآموشی سپرده‌شدند و با تاخت و تاز اعراب به ایران و از طرف دیگر اختلاط بدون اندیشه فرهنگ غربی با فرهنگ ایرانی بسیاری از جلوه‌های سراسر زیبایی و نیکی فرهنگ ایرانی را به دست فراموشی سپرده است.
ایرانیان با توجه به موقعیت علمی و فرهنگی و تاریخی خود در طول هزاران سال سرآمد تمامی شاخه‌های اندیشه و علم و هنر بوده‌اند اما با گذشت زمان و تحولاتی که در غرب و شرق صورت گرفت و وجود حاکمیت‌ها ناتوان در اداره‌ی امور کشور جلوه‌های علمی و هنری و اندیشه‌ی ایرانی خاموش گردید و غرب به سرعت مراحل ترقی را از طریق نقد خود پیمود. جایگاه فلاسفه ای همچون دکارت و کانت و دانشمندانی همچون نیوتن در این پیشرفت سریع غرب خصوصاً در پس از هزاره‌ی اول میلادی مشهود می‌باشد. در اینجا هدفی ندارم که به بیان چرا فرهنگ ایرانی اینچنین مهجور ماند بپردازم بلکه می‌خواهم به یکی از نقاط ضعف ایرانیان در این روزگار بپردازم که ببینیم چگونه خود به دست خود فرهنگ و آیین خود را نابود می‌کنند.
پس از پیشرفت غیر‌قابل انکار غربی‌ها در علوم و فنون گوناگون و همچنین شکست‌های پی‌در‌پی ایرانیان در جنگ‌های مرزی عده‌ای از ایرانیان به این فکر افتادند که عده‌ای را برای تحصیل به غرب بفرستند و از آن زمان تا به امروز ایرانیان عادت کرده‌اند برای هر چیزی یک معادل غربی بیابند تا در این پیشرفت جهانی آنها نیز سهمی داشته باشند. این فرایند معادل‌سازی در فرهنگ ایرانی نیز وارد شده است و آسیب‌های زیادی به فرهنگ ایرانی زده‌است به گونه‌ای که حقیقت و روح فرهنگ ایرانی در حال از بین رفتن می‌باشد و تنها در قالب فرهنگ ایرانی روح فرهنگ غربی در حال جایگزین شدن می باشد.[3]
اینجانب هیچگاه چنین عقیده‌ای ندارم و نداشته‌ام که فرهنگ غربی مطلقاً بدی و زشتی و فرهنگ ایرانی مطلقاً خوبی و زیبایی است بلکه عقیده‌ دارم اگرچه در دنیای امروزه که مرز‌ها اطلاعاتی و انسانی در حال شکسته شدن است و به سوی دهکده‌ی جهانی در حرکت می‌باشیم با این حال هر فرهنگی در ذات خود ارزش‌هایی برای خود دارد و جلوه‌هایی زیبا و پیش‌برنده را در طول تاریخ با خود داشته است و نبایستی حقیقت تاریخی این  فرهنگ‌ها را با تغییر محتوای آن تحریف نمود چرا که آنچه که آیندگان نیاز دارند نقد فرهنگ حقیقی خود است برای اصلاح آن و برای پیشبرد اهدافی که در پی دارند و با تحریف و جایگزینی یک فرهنگ با فرهنگ دیگر نه تنها دچار پیشرفت نمی‌گردیم بلکه خود باعث بروز مشکلاتی می‌گردد که تصحیح آنها دوباره به سال‌ها زمان نیاز دارد. فرد به فرد افراد می‌توانند در هر قالبی که دوست دارند و علاقه دارند بیاندیشند اما این دلیل بر آن نمی‌گردد که بایستی فرهنگی را از محتوا خالی کرد و آن را با فرهنگی دیگر انباشت بدان دلیل که عده‌ای فرهنگ دیگری را و یا شاید تنها جلوه‌هایی از آن را می‌پسندند.
آنچه که در حوزه‌ی فرهنگ مشاهده می‌گردد تا دیروز کپی برداری صرف از فرهنگ غربی بوده‌است. دکتر جمشید بهنام در کتاب ایرانیان و اندیشه تجدد درباره‌ی ویژگی‌های تجدد می‌نویسد: "… به بزرگداشت گذشته‌های پرافتخار خویش دل ‌بستیم. ناسیونالیسم ایرانی که از پایان قرن نوزدهم به صورت تازه‌ی خود بروز کرده‌ بود، با کمک سیاست دولت در قرن بیستم جایی تازه یافت و گاهی به صورت افسانه کردن گذشته‌ها و گاه به صورت کوشش در اثبات هم‌ترازی با غرب سرانجام یک بار هم به صورت ناسیونالسم مبارزه با امپریالیسم  در دوران ملی کردن صنعت نفت درآمد… از همان آغاز به ویژه بعد از 1304/1925 اروپایی کردن آداب و رسوم یکی از مهمترین هدف‌های تجدد شد و دولت آن را در ردیف صنعتی شدن قرار داد. … راه و رسم تفریح و روابط اجتماعی و خانوادگی به سبک اروپایی شعار روز شد.[4] " اما پس از گذشت چند دهه و آشنایی ایرانیان با فرهنگ اصیل ایرانی و علاقه‌مندی ایرانیان به فرهنگ اصلیشان که برخواسته از ایران باستان می‌باشد در پی آن برآمدند که برای فرهنگ غربی در فرهنگ ایرانی خود معادل‌هایی بیابند و هرکجا که این معادلسازی برایشان مقدور نبوده‌است در پی‌ تحریف فرهنگ ایرانی برآمده‌اند و طوری آن را تغییر داده‌اند که با فرهنگ غربی معادل گردد. آنچه که امروز در حال رخ دادن است بیش از گذشته به تاریخ و فرهنگ ایرانی لطمه می‌زند.
در این بازه‌ی زمانی این بیانیه‌ی انجمن موبدان[5]، که با توجه به احساس ناسیونالیست‌ها ایرانی که علاقه‌ی زیادی دارند که جایگزینی معادل برای جشن ولنتاین در فرهنگ ایرانی پیدا کنند که مبادا از غرب عقب بیافتند، بسیار روشنگرانه و مناسب تهیه شده است که شاید آغازی باشد برای عدم معادل‌سازی‌های تحریف کنند که نه تنها فرهنگ ایرانی را از محتوا تهی می‌کند بلکه موجب از بین رفتن هویت فرهنگ ایرانی نیز می‌گردد. در این بیانه در باره‌ی جشن اسفندگان می‌خوانیم: "… یکی از بارزترین اصول دین زرتشتی، که ازنخستین پایه‌های فرهنگ این سرزمین اهورایی  است، باور به برابری حقوق  همه‌ي انسان‌ها و از جمله زن و مرد است. از این رو، از دیر زمان، این روزخجسته را به نام روز بزرگداشت مقام مادر و زن و« مزدگیران» نام‌گذاری کرده‌اند. … بی‌تردید این روز عزیز، که روز نشان دادن مراتب ابراز مهر وعشق، پسران و پدران به دختران و مادران است، را نمی‌توان به روز عشق ایرانیان نسبت داد، چرا که مهر و عشق دارای دامنه بسیار گسترده‌تری است . و مادران و دختران هم حق دارند که درروز ویژه‌ای که روز پدر نامیده می‌شود، مراتب مهر و عشق و حق‌شناسی خود را از مردان خانه به عمل آورند. و ابراز عشق به‌خدای یکتا و بی‌همتا (اهورامزدا ) و آفریده‌های او، ازجمله گرامی داشت چهار آخشیج سپندینه، نیز یکی ازخویشکاری‌های زرتشتیان است. … "

پی‌نوشت: این نوشتار یک نوشتار کلی است برای دفاع از پاسداری فرهنگ‌ها بدون تحریف آنها. به حوزه‌ی فردی افراد کاری ندارد هر فردی مجاز است هر آنچه را که می‌پسندد برای خویش برگزیند و نمی‌توان کسی را مجاب کرد که این فرهنگ از دیگری بهتر است یا در این موقعیت بنا به فلان فرهنگ بایستی اینچنین عمل کرد. هر فردی در حوزه فردی خویش می‌تواند هر فرهنگی را که می‌پسندد برای خویش اختیار کند اما نبایستی در حوزه‌ی اندیشه فرهنگی را با فرهنگ دیگر جایگزین کرد بلکه بایستی هر فرهنگ را آنگونه که هست بیان نمود و در ادامه برای اصلاحات فرهنگی بایستی با توجه به فرهنگ اصیل آن ناحیه و با توجه به نقاط ضعف و نقد آن فرهنگ و نگاهی به آینده آن را اصلاح نمود نه اینکه آن را از محتوا تهی کرد و آن را با فرهنگی دیگر پر کرد.
  پی‌نوشت: مقاله‌ای خوب در مورد جشن اسفندگان.
پی‌نوشت: این نوشتار باز انتشار نوشتار سال پیشین در وبلاگ مسدود شده‌ی آوای آزادی می‌باشد.


[3]  مراجعه کنید به: "تجدد نا تمام روشنفکران ایران، غلامرضا گوردزی، نشر اختران" و "ایرانیان و اندیشه تجدد، دکتر جمشید بهنام" و گرساله‌ای در باب سنت و تجدد، رضا داوودی اردکانی، نشر ساقی"
[4]  ایرانیان و اندیشه تجدد، دکتر جمشید بهنام، چاپ 1375، صفحه 173 و 174
Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر