آذر ۱۴، ۱۳۸۹

کوانتم حقیقت یا داستانی شیرین؟

کوانتوم مکانیک یا مختصرا کوانتم از یک ابزار شبیه‌سازی و یا نهایتاً عینکی برای هستی‌شناسی (آن هم سطح خاصی از آن) امروز در حال تبدیل شدن به اسباب‌بازی هر داستان‌نویس و فیلسوف و حتی صحبت‌های کوچه‌بازاری شده‌است. ذات هیجان‌انگیز و اسرارآمیز کوانتم و همچنین مفاهیم یکتا و منحصر به فردی که در سیستم‌های کوانتمی، همچون عدم قطعیت، نهفته است آن را تبدیل به بازیچه‌ای شورانگیز کرده‌است. اما آیا تفاسیر دلربا‌ و زیبایی که از کوانتم مکانیک در دیگر موضوعات سرچشمه می‌گیرد حقیقتی جدید را برای ما روشن می‌کند یا تنها خماری پس از مصرف است؟
امروز تفریح هر کسی که احساس فیلسوف بودن دارد استفاده از مفاهیم کوانتم در دیگر زمینه‌های معرفتی و دینی و … است. ابتدا به بررسی کوانتم می‌پردازیم تا نهایتا از دل آن بیرون آوریم که کوانتم توانایی تبیین و تفسیر چه سیستم‌ها و موضوعاتی را دارد. کوانتم همانند دیگر سیستم‌های بررسی فیزیکی (همچون مکانیک نیوتونی و نسبیتی) شبیه‌سازی مفید و دقیقی است که برای تبیین پدیده‌ها از آن استفاده می‌شود. هدف از ابداع این سیستم برای بررسی پدیده‌های طبیعی پیدا کردن سیستمی است که توانایی تبیین پدیده‌های طبیعی را بهتر از گذشته به ما بدهد و پدیده‌هایی را که در گذشته توانایی تبیین‌ آنها را با ابزار قبلی نداشتیم به ما بدهد. در ادامه توانایی پیشبینی مسایل جدیدی در حوزه‌ی فیزیک نظری و عملی را داشته‌ باشد که به کمک آن می‌توان کوانتم مکانیک را در بوته‌ی آزمایش گذارد و کارایی آن را، در صورت توانایی پیشبینی‌ها، به اثبات رساند. اما با توجه به ذاتی که در تمامی این سیستم‌های تفسیر فیزیکی وجود دارد هیچگاه نمی‌توان از آنها به عنوان آخرین و کاملترین تبیین کننده نام برد. اگرچه در تمامی موارد مشاهده شده صحت خود را به اثبات رسانده باشد با این وجود همواره نمی‌توان گفت که این نظریه آخرین نظریه و کاملترین نظریه است. چرا که همواره اگر از دیدگاه شک‌گرایانه بخواهیم بدان نگاه کنیم نمی‌توان اثبات کرد که آیا تمامی پدیده‌هایی که تا به امروز مشاهده نشده است آیا با این نظریه همخوانی داد یا خیر. بنابراین همواره این نظریه‌ها عدم کامل بودن را با خود به همراه دارند و هیچگاه نمی‌توان ادعا کرد که این نظریه کاملترین نظریه است. هرچند می‌توان دایره‌ی این شک را گسترده‌تر نمود و تا بدان‌جا پیش رفت که صحت آن را زیر سوال برد. اما با این وجود تا همین جا نیز برای ما کافی است برای نتایجی که در ادامه می‌خواهیم بگیریم. تا بدین جا فهمیدیم که نمی‌توان از کوانتم به عنوان کاملترین نظریه نام برد بنابراین در همین‌جا عدم مطلق بودن این نظریه اثبات می‌شود.
خالی از لطف نیست که نگاهی تاریخی نیز به نظریه‌پردازی بشر بیافکنیم. در ابتدا مدل‌هایی بسیار ابتدایی برای تبیین پدیده‌های طبیعی داده می‌شد که هر کدام تنها برای پدیده‌ای خاص همخوانی داشت تا زمان نیوتن نظریه‌ای ارایه گردید که تا قرن‌ها تصور می‌شد که آخرین نظریه و کاملترین نظریه می‌باشد تا حدی که عده‌ای اعلام می‌کنند به پایان علم رسیده‌ایم. هر چند این نظریه توانست کارایی و دقت خود را به سرعت تشان دهد و به کمک آن حرکت سیارات و ستارگان با بالاترین دقت‌ها پیشبینی می‌شد و بر اساس آن دقیق‌ترین گاه‌شماری‌ها نیز به وجود آمد. وسایل و ابزار فراوانی با این قوانین طراحی و ساخته شد و در ادامه انقلاب صنعتی را می‌توان یکی از نتایج آن دانست. مدلی که توانایی پیشبینی و شبیه‌سازی پدیده‌ها را با دقتی مثال زدنی دارا بود و اگر خطایی مشاهده میگردید به علت خطا‌های ساده‌سازی و اندازه‌گیری و انسانی نسبت داده می‌شد. اما با پیشرفت تدریجی علم آزمایش‌های خاصی با دقت‌های بسیار بالایی انجام شد که هیچ گونه سازگاری‌ای با قوانین نیوتنی نداشت. در قرن 19 و 20 این بنیان پوشالی که مکانیک نیوتنی آخر علم است در هم پاشید و از دل این آزمایش‌ها نظریات جدیدی همچون نسبیت و کوانتم مکانیک سر برآوردند.
می‌توان گفت که چنین نظریه‌هایی، تنها هستی شناختی خاصی را به ما می‌دهند که این هستی شناختی حقیقت هستی و پدیده‌ها نمی‌باشد بلکه تنها حد خاصی از آن است که همواره ممکن است سطوح پایین‌تری برای این هستی‌شناسی موجود باشد که توانایی تبیین و تفسیر پدیده‌‌ها را بهتر از نظریات قبلی خود دارا می‌باشند. بنابراین حد آخری که برای نظریات فیزیکی می‌توان در نظر گرفت سطح خاصی از هستی‌شناسی می‌باشد که لزوماً تمامی حقیقت را روشن نمی‌نماید. بنابراین در سایه‌ی چنین نظریه‌پردازی‌هایی با توجه به ماهیت عدم کامل بودنشان نمی‌توانند هستی شناسی مطلق و کاملی را به ما بدهد.
حال که با ماهیت نظریه کوانتمی آشنا گردیدیم می‌توانیم به اصل موضوع برگردیم. عده‌ی بسیاری با توجه به مفاهیمی که از دل این نظریه استخراج می‌گردد تلاش بر اثبات بر مسایل دیگری می‌کنند همچون وجود خدا، تبیین اخلاق به صورت مطلق، تبیین راه کمال و تبیین انسان و مفاهیمی از این قبیل که معمولا در فلسفه‌ی اولا آنها را بررسی می‌کنند. راه سعادت بشر از مکانیک کوانتم می‌گذرد. شاید این تیتر، ظاهری جذاب و مسحور کننده داشته باشد اما آیا می‌توان از نظریه‌ای که تنها ، و نهایتاً، توانایی سطح خاصی از هستی‌شناسی را دارد در معرفت شناسی[1] استفاده کنیم؟! در معرفت‌شناسی ما به دنبال حقیقتی می‌باشیم که با پدیده یا موضوع یا مفهوم در هم تنیده است و هیچ‌راه شکی در آن باقی نمی‌باشد. بنابراین استفاده از نظریاتی که هستی‌شناسی را آن هم در سطح خاصی به ما می‌دهد در معرفت شناسی کاری به شدت عبث و بیهوده می‌باشد (با توجه به تعریفی که از معرفت‌شناسی گردید و در حوزه‌های یاد شده). همچنین در نظریات فیزیکی ما به دنبال تبیین پدیده‌های فیزیکی و طبیعت می‌باشیم بنابراین نمی‌توان به سادگی آن را به مفاهیم و ایده‌های آن را بسط داد. این بدان معنا است که نمی‌توان نظریات فیزیکی را که در حیطه‌ی شناخت ماهیت طبیعت است در محدوده‌هایی همچون انسان‌شناسی[2] و اخلاق و الاهیات به کار برد.
هیچ گذار منطقی‌ای بین یک نظریه فیزیکی، با توجه به ماهیتی که برای آن در نظر گرفته شد، و یک نقطه‌ی شروع فلسفی در دیگر حوزه‌های فلسفه وجود ندارد و اگر چنین کاری انجام گرفت می‌توان گفت که به نوعی دچار سفسطه شده‌است. همچنین چنین برداشت‌های نابه‌جایی، با وجود تمامی زیبایی‌ها و هیجان‌هایی که دارد، از نظریات فیزیکی می‌تواند آثار مخرب و غیرقابل جبرانی هم برای فلسفه هم برای علم به وجود آورد.
مغلطه‌ای بالاتر از این وجود ندارد که ما بخواهیم الاهیات را که ذاتی مطلق دارند و شکی نبایستی در آن راه داد را با استفاده از نظریاتی که خواهان تبیین دنیای مادی می‌باشند و ذاتاً حاوی شک و تردید می‌باشند استفاده نمود. این بدان معنا است با توجه به تمامی زیبایی‌هایی که چنین تبیین‌ها و تفسیر‌هایی دارند با این وجود این تفاسیر هیچ ارزش فلسفی ندارد. بنابراین نظریه‌پردازی در حوزه الاهیات و عرفان و انسان‌شناسی و … هیچ فصل مشترکی با نظریه‌هایی همچون کوانتم‌مکانیک ندارد.
در بسیاری از موارد تنها از شباهت‌های اسمی و کلامی و همچنین با استفاده از تخیلات شگفت‌انگیز برای برقراری ارتباط بین این حوزه‌ها استفاده می‌گردد که در ذات ارزش فلسفی‌ای نمی‌توان برای آن قائل شد و تنها به داستان‌پردازی‌ای هیجان‌‌انگیز تبدیل می‌گردد. به علت شباهت‌های کلامی و زیبایی چنین داستان‌پردازی‌هایی، امروزه چنین فلسفه پردازی‌هایی رایج شده‌است و گرایش فراوان و همچنین حامیان فراوانی پیدا کرده‌است به حدی که امروزه جایگاه قابل توجهی بین علما و فلاسفه پیدا کرده است. اما بایستی توجه گردد که گرایش به چیزی، نشان‌دهنده‌ی برهان و استدلالی بر صحیح و یا سفسطه‌امیز بودن آن نمی‌شود. در نتیجه نمی‌توان بدان استدلال نمود، چون عده‌ای در این زمینه حرف‌هایی زده‌اند و طرفدارانی نیز دارد بنابراین سخنی مطابق بر حقیقت گفته شده‌است.
این نکته نکته‌ی بسیار مهمی است که بایستی بدان توجه کرد. موضوعی فلسفی ممکن است بر حقیقت موجود منطبق باشد اما حقیقتش و یا حتی برهانی برای وجود حقیقتش را از چنین استلالاتی نمی‌آورد بلکه تنها شانس و اقبال و شاید جهت دهی خاصی به چنین استلالاتی است که نتیجه‌ی مورد نظر را به وجود می‌اورد. بنابراین حقیقت، برهانش را از چنین داستان‌پردازی‌هایی نمی‌آورد بلکه جدا از چنین داستان‌پردازی‌هایی حقیقت حقیقت و نیازمند برهانی قاطع و محکم و اصولی است. چنین داستان‌پردازی‌هایی در حال حاضر به ویژه در بحث‌های الاهیات و انسان‌‌شناسی جایگاه قابل توجهی در حال پیدا کردن است و اگر این روند ادامه پیدا کند زنگ خطری است برای پیروان حقیقت و طالبان برهان ناب و دقیق و همچنین نقطه‌ی شروعی است برای انحراف ای چنین بحث‌هایی به سراب داستان‌پردازی.  

پی‌نوشت: می‌توان نظریات فیزیکی را در حیطه‌هایی همچون جامعه‌شناسی، حیوان‌شناسی، جمعیت‌شناسی, سیستم‌شناسی و … به‌ کار برد اما نیازمند باز تعریف مفاهیم اولیه می‌باشیم و در ادامه بایستی کارایی آن برای هر سیستمی جداگانه به صورت تجربی اثبات گردد.
پی‌نوشت: از نوشتار بالا برداشت روبه‌رو کاملاً اشتباه است: نظریات فیزیکی ارزش بررسی فلسفی ندارند. بررسی‌های فلسفیِ نظریاتِ فیزیکی می‌توانند هستی‌شناسی ما را نسبت به طبیعت بیشتر کنند اما نمی‌توان از این مفاهیم در هیچ‌ کجای دیگر فلسفه استفاده نمود.


پس نوشت: این متن باز انتشاری دوباره از متنی در وبلاگ قدیمی آوای آزادی می‌باشد.


[1]  منظور از معرفت شناسی معرفت پیدا کردن نسبت به موضوعی خاص می‌باشد. معرفت به معنای درک مفهوم با موضوع به طور کامل و مطلق می‌باشد بدان معنا که هیچ شکی در آن وارد نمی‌گردد. تعریفی است که تنها برای روشن شدن مفاهیم در این نوشتار از آن استفاده کردیم و به طور کلی معرفت شناسی به شکلی دیگر تعریف و بررسی می‌گردد که ما با تغییر آن در این نوشتار تعریفی یاد شده را برای روشن شدن موضوع برگزیدیم و استفاده کرده‌ایم. که این‌کار از کلی بودن حکم ما نمی‌کاهد.
[2]  به معنای انسان‌شناسی در فلسفه اولی
Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر