بشنو از نی چون حکایت میکند ... از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند ... در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
در سوگ و ماتم بسته شدن کتابفروشی نشر نی مینشینم چرا که خاطرات نوجوانی و جوانی من پر شده است از یادداشتها و نوشتههایی که از این کتاب فروشی بیرون آمده است. خاطرات من، اندیشههای من و زندگی من تبلوری از معرفتیست که انتشاراتی همچون نشر نی برای نسل من به ارمغان آوردهاند.
شاهکارهای ترجمه، حسین بشریه – جامعهشناسی نخبهکشی نوشته علی رضا قلی – تغییر ذهنها ترجمهی کمال خرازی – آثار جهانبگلو و شاهکارهای ادبی همچون متنهایی برای هیچ اثر ساموئل بکت و ... یادوارههایی از این انتشارات برای من بود که در در این چند سال تاروپود اندیشههایم را ساخت.
این مکان همچون همسایه خلف خویش (کتابفروشی نشر چشمه) حکایت از روزگاری داشت که سخن گفتن دشوار و پیمودن سنگراههای معرفت و دانش، چون پیدا کردن درختی زنده در کویری سوزان، سخت و طاقتفرسا بود.
افتخار من است که کتابخانهام را با نگینهایی از کتابهای شما آراستهام. افتخار من است که در این عرصهگاه کسب معرفت، دفتری از دفترهای شما را جدا کردهام. زحمات ارزشمندتان را ارج مینهم و دستان پرمهرتان را برای تمامی رنجها و سختیهایی که در این سالها کشیدید به گرمی میفشارم. یاد و آوازهتان را زنده نگاه میدارم و گامهایی را که تا به امروز برداشتهاید برای پیشبردن فرهنگ و دانش و معرفت ایرانی و همچنین قدمهای آگاهیبخشتان را میستایم.
باشد که راه آگاهیبخشتان ادامه داشته باشد و جاودانه گردد.
پینوشت: جای خالی کتابهای استاد بزرگوار و اندیشمند بزرگ عرصه فرهنگ و انسانشناسی ایران، دکتر ناصر فکوهی در بین کتابهای کتابخانهام خالیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر