بهمن ۰۱، ۱۳۸۹

جشن های ایران و نگاهی به رابطه آن با فرهنگ و هویت ایرانی


Ballet Afsaneh transform City Hall's rotunda in celebration of Norouz, the Iranian New Year.
Photo(s) by Luke Thomas


بیایید به جای افتخار کردن به آن زمانی که بر گیتی فرمان می­راندیم و نیرومندترین جنگاوران و دانش‌مندترین مردمان را می­پروراندیم، به لحظه­های تیره و تاری بنگریم که در آستانه­ی انقراض بودیم، و خاطره­ی اوقاتی را گرامی بداریم که مانند آن ماهیانِ کرانه‌نشین، قرار بود از میان برویم، و نرفتیم. اگر قرار است به چیزی افتخار کنیم، باید در این زمانه­ی آشوب‌زده، بیش از نیمه‌خدایانِ سترگی که زاده­ایم، به آن گم‌نامانی فکر کنیم که در آن روزها، سرنوشت محتوم خویش و فرهنگ خویش را نپذیرفتند. مصریانی که دیگر از هویت دیرین خویش بی­بهره­اند، تُرکانی که نه نشانی از هیتی­ها دارند، نه رومیان شرقی، و نه حتا عثمانیان، و ده‌ها و صدها تمدنِ از میان‌رفته­ی دیگری که بازماندگان‌اش تهی از هویتی راستین­اند و محتاجِ جعل و بربافتنِ دروغ‌هایی کم­دوام، فرزندان آن کسانی هستند که در این شرایط تسلیم شدند و در کرانه‌ای مرگ­آجین باقی ماندند. زیبایی آن‌چه در ایرانی بودن نهفته است، تنها در عظمتی نیست که این مردمان برای دیرزمانی به گیتی هدیه کردند. این که این تمدن بیش‌ترین شمارِ دین‌های جهانی را برساخته و کانونی برای تولید معنا بوده است، این که کارگاهی برای درآمیختن منش‌های تمدن‌های گوناگون بوده، و این که خاستگاهی بارور برای هنرها و دانش‌های بسیار بوده، و این که در هر فرصتی بر گیتی فرمان رانده است، همه و همه در برابر شکوه این حقیقتِ بزرگ رنگ می­بازند، که این زنجیره، منطقاً می­بایست بارها و بارها پاره شود، و تداوم‌اش از میان برود، و با جسارت و همت گم‌نامانی که از دست‌آورد خویش خرسند مُردند، چنین نشد. پس بیایید از آن شُش‌سازان جسوری یاد کنیم که در آن شرایط بحرانی، سرنوشت محتوم خود را نپذیرفتند و امکانی فراهم آوردند، تا یک دوران دیگر از درخشش و شکوه، و یک لایه­ی دیگر از انباشت معنا و اقتدار، در این تمدن آغاز شود. (شروین وکیلی ــ فراخوانی برای دگرگون ساختن هستی)

تمدن‌های چند هزار ساله و چند صد ساله بسیاری از بین رفته‌اند و امروز جز نامی از این تمدن‌ها هیچ باقی نمانده است. در این بین تمدن ایرانی از هزاران سال پیش تا به امروز (هر چند با فراز و نشیب‌های فراوان) پایدار و استوار باقی مانده است. تازش‌های فرهنگ‌های و اقوام بیگانه هر چند لکه‌های‌ِ تاریکی را بر فرهنگِ این تمدنِ تاریخی و غنی برجای گذاشته است که همچنان خویشتنِ ایرانی را در سیا‌هه‌های برجای گذارده، می‌آزارد، گرچه ایران عرصه‌گاه تاخت و تازهای فراوانِ تاریخیِ اقوام دون فرهنگی بوده است که جز لکه‌های چرکینی برای هویت و فرهنگ ایرانی چیز جدیدی به ارمغان نیاورده‌اند، با این وجود هویت و فرهنگ ایرانی در طولِ این هزاران سال پایدار باقی مانده است و خویشتن را به بهای ناچیز تسلیم در مقابل فرهنگ بیگانگان نفروخته است. هرچند این قامت استوار، خمیده و کج شده است اما همچنان زنده و پابرجای باقی مانده است. امروز ما هستیم که بایستی این فرهنگ را بپالاییم و آن را از غده‌های چرکین و عفونت‌زا پاک گردانیم و برای فرزندان و آیندگانمان به میراث بگذاریم. پالاییدن فرهنگ ایرانی و آراستن آن به خصایل نیکو و زندگانی‌بخش نه به معنای بازگشت به گذشته‌ی تاریخیِ پرشکوهِ ایرانی بلکه به معنای گذار به آینده‌ای امیدبخش است که با درس گرفتن از گذشته و نقد آن، عناصر مثبت خویش را نگاه می‌دارد و خویشتن را از عناصر منفی می‌زداید. درس گرفتن از گذشته و نگاهی به آینده با توجه به امروز، شرط تکامل سازنده و بقای یک فرهنگ است.
شروین وکیلی در مقاله خویش با عنوان "در ضرورت پارسی شدن" می‌نویسد: «اندک­اند شرایطی که آدمی را به بازاندیشی بنیادین درباره­ی هر آن‌چه که هست وا دارند، و اندک­ترند موقعیت‌هایی که جوامع را و گروه­های بزرگِ انسانی برخوردار از تاریخی مشترک را به این بازنگری فراخوانند. رویارویی با آن شرایط چالشی، روان‌شناختی است و درگیر شدن با این موقعیت، بحرانی جامعه‌شناسانه. از این‌روست که معمولاً به آن‌چه هستیم خو می­گیریم و در باب آن‌چه که شده­ایم نمی‌اندیشیم و در ساختارهای نهادینه ‌شده و استوار اجتماعی، به تکرار نظم‌هایی عادت می­کنیم که تداوم­شان، وابسته به توهّم طبیعی بودن­، بدیهی بودن و «خوب» بودن­شان است، اما نه برای این بداهت و آشنایی، ارزش پیشینی مثبتی وجود دارد و نه برای آن نظم‌ها، تضمینی هست. هر آن‌چه سخت و استوار می‌نماید می­تواند دود شود و به هوا رود و این نه تنها خصلت مدرنیته که ماهیت جهانِ پیرامون ماست. امروز امّا، در دورانی مدرن که این خصلت به رسمیت شناخته شده و دست‌مایه­ی برساختن هویت‌هایی پویا و گذرا قرار گرفته است، بختِ رویارویی خودآگاهانه و هشیارانه با آن بحران‌ها و آن چالش‌ها نیز بیش‌تر است. از این روست که در موقعیت کنونی، در شرایطی شخصی که راستی و روایی خودانگاره‌های‌مان و محتوا و ماهیت هستی­شناختی­مان مورد تردید واقع شده است، ضرورت دارد که به بنیادهای هویت خویش بنگریم. بدین خاطر است که در این موقعیت تاریخی ویژه که الگوهای دیرپا فرو پاشیده و نظم‌های مقدّس، مشکوک می­نمایند ضرورت دارد که هویتی جمعی را از نو بر سازیم و بنیادهایش را با نقدی ژرف بازسازی نماییم.»
نقد به هویت امروزمان بایستی با نگاهی به گذشته و برای ساختن آینده باشد. نه می‌توان آینده را بدون بررسی گذشته تاریخی ترسیم نمود و نه می‌توان به گذشته تاریخی به تنهایی تکیه کرد و از آن داستان‌واره‌های شنیدنی و زیبا و هیجان‌انگیز استخراج نمود.
 آنچه که تمدن ایرانی را با وجود تمامی تازش‌های بیگانگان، تا به امروز پا برجا نگاه داشته است فرهنگ غنی و پربار ایرانی بوده است. فرهنگی که نه تنها در طول زمان نابود نگردیده است بلکه بر فرهنگ‌های بیگانه‌ی متجاوز نیز تاثیرگذارده است و چون نگینی بر فرهنگ‌های آنان نشسته است. برای مثال پس از تازش تازیان به ایران، با ترجمه‌های کتب ایرانیان به عربی سیر دانش‌اندوزی و کتاب‌نویسی در بین تازیان تغییر کرد و آنان نیز بدین کارها روی آوردند. «مشوق ترجمه‌ی آثار پهلوی به عربی نخست قدرت و شکوت ساسانیان بود که برخی از پادشاهان آن به ویژه اردشیر و انوشروان برای بسیاری از خلفای عباسی و سلسله‌های ایرانی دوران اسلامی الگوی فرمانروایی به شمار می‌رفتند. دوم نفوذ خاندان‌های ایرانی همچون برمکیان و خاندان سهل بود و سوم نفوذ دبیران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی که برخی از آنها از شعوبیان ایرانی بودند ... موضوع كثرت آثار پهلوي و تأثير آنها را بر ادب عرب مي‌توان همچنين در وجود بسياري از اصطلاحات پهلوي در عربي (گاه از راه سرياني) مشاهده نمود، اصطلاحاتي همچون روزنامج، زيج، كدخداه ... كه بايد جداگانه گردآوري و بررسي گردند. اين كثرت و تأثير را مي‌توان همچنين از موضوع كتاب‌ها عموما نيز بررسي كرد. بويژه موضوعاتي چون آداب و اخلاق، تاريخ، نجوم، خراج، دامپزشكی و پرورش اسب، بازداري، موسيقي، داستان از هر نوع، آيين كشورداري، آيين اسوباري، فال و پيشگويي، بازي‌هاي گوناگون و كتاب‌هاي الفيه بيشتر اصل ايراني داشتند.[1]»  
هویت و فرهنگ دو عنصر در هم تنیده‌ای هستند که بررسی هر یک از این دو عنصر نیازمند بررسی عنصر دیگر در ابعاد گوناگونش می‌باشد بنابراین نمی‌توان هویت ایرانی را بدون در نظر گرفتن فرهنگ‌ ایرانی تحلیل و بررسی نمود و بر عکس. همچنین نقد هویت ایرانی و بازتعریف آن نیازمند نقد و باز تعریف فرهنگ ایرانی است که در آن این هویت شکل می‌گیرد و نمود پیدا می‌کند.
فرهنگ واژه‌ای است که معانی گوناگونی دارد. برای مثال، در آلفرد کلوبر و کلاید کلاکهون در کتاب خود به نام فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می‌انجامد[2]:
-          برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد.
-          الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد.
-          مجموعه‌ای از گرایش‌ها، ارزش‌ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می‌کند.
براساس هر یک از برداشت‌های بالا که در نظر بگیریم، جشن‌های ایرانی یکی از شاخصه‌های فرهنگ ایرانی است که نه تنها ریشه در تاریخ چند هزار ساله این سرزمین دارد، بلکه می‌توانند عاملی برای توسعه سازنده‌تر تمدن و فرهنگ ایرانی باشد. رضامرادی غیاث‌آبادی مهمترین مشخصه عناصر فرهنگی در جشن‌های ایرانی را در غیر دینی بودن و همچنین پیوند ناگسستنی این جشن‌ها با پاسداشت محیط زیست و کشاورزی می‌داند.[3] همچنین فرهنگ شادی و شاد بودن[4]، کمک به هم‌نوع و دستگیری نیازمندان، انسان‌سازی، همازوری و ... هر یک عناصر دیگر فرهنگی در جشن‌های ایرانی می‌باشد. برای مثال در شرح برگزاری جشن سده آمده است: «برای اطعام مردم، گاو و گوسفند و برنج و سایر مواد غذایی می‌پرداختند. همه مردم وظیفه‌ی‌ خود می‌دانستند که در جشن شرکت کنند. به شکل نذر و وظیفه، در برگزاری جشن کمک می‌نمودند.[5]» دکتر نوشیروان کیهانی زاده درباره جشن مهرگان چنین می‌نویسد: «مهرگان ويژه آيين هاي سپاسگزاري به درگاه خداوند [اهورامزدا] است كه اين همه نعمت را به انسان ارزاني داشته و نيز استفاده از اين فرصت براي تحكيم دوستي ها، محبت ها و عواطف انساني بوده است. به نظر بسياري از مورخان، مهرگان آيين الزام ايرانيان به دوستي كردن و مهر ورزيدن به يكديگر هم به شمار مي آيد.[6]» با مطالعه کلی این جشن‌ها و آئین آنها مشاهده می‌گردد فراخور فلسفه وجودی جشن‌ها، در همه این جشن‌ها روحی از انسان دوستی و شادمانی و ستایش خداوند و پاسداشت آفریدگانش وجود دارد.
در مورد شادی در تاریخ و فرهنگ فرهنگ ایرانی، دکتر نعمت‌الله فاضلی می‌نویسند: «در مسیر چندهزار ساله تاریخ ایران و در دوره‌های مختلف از نظر شادی وضعیت‌های متفاوتی داشته‌ایم. در ایران قبل از اسلام، شادی به‌مثابه الگوی فرهنگی غالب نیایش‌های دینی، ابراز خود یا بیان فرهنگی جامعه بوده است. برای همین، در ایران باستان، هر روز جشن خاصی برگزار می‌شد که هم جنبه عبادی داشت و هم به‌نوعی سامان زندگی روزمره ایرانی از طریق آن جشن صورت می‌گرفت ... همچنین دوران ایران باستان، شادي، پديده اي الهي محسوب مي شد. به گونه اي كه مي گويند نخستين معجزه زرتشت خنديدن وي در بدو تولد بوده است. پارسيان شادي را آفريده خداوند و اندوه و غم را آفريده اهريمن مي دانستند. درآن دوران شادي و غم و تمام وقایع زندگی هر کدام به مبدا خاصی شناخته شده بود و شادی زمانی بوجود می آمد که خدای شادی در نبردها پیروز می شد.  اینها نشان می‌دهد که ما در دوره‌ای از تاریخ به‌طور روزمره و مستمر شادی داشته‌ایم و جشن، شادی و سرور الگوی فرهنگی غالب ابراز خود بوده است ...»[4] در ادامه ایشان حمله مغولان به ایران و انقال فرهنگ مغولی به ایران را یکی از دلایل از بین رفتن فرهنگ شادی به مفهوم باستانی آن می‌دانند.
بنابراین اگر جشن‌های باستانی ایرانی را بخشی از فرهنگی ایرانی به حساب بیاوریم امروز می‌توانیم با زنده کردن این جشن‌ها با توجه به فلسفه وجودی آنها در قالب‌های امروزی و متناسب با روزگار خویش عناصر سازنده فرهنگی را در سطح عمومی با توجه به این بستر فرهنگی گسترش دهیم. در این بستر سازی فرهنگی می‌توانیم هویت ایرانی را نیز دگرگون سازیم و آن را به عناصر و خصایل نیکو بیاراییم و همچنین پالایش‌هایی را نیز انجام دهیم. هویت امروز ایرانی نیازمند باز تعریفی دوباره است که می‌توان در سایه اصلاحات و تغییرات فرهنگی به باز تعریف و تکامل آن در جهتی سازنده کمک نمود.

سرچشمه‌ها:
1.        از شاه‌نامه تا خدای‌نامه، جلال خالقی مطلق، صفحه 50و 95
2.     Kroeber, A. L. and C. Kluckhohn, 1952. Culture: A Critical Review of Concepts and Definitions.
3.        گفتگو خانم لیدا آیلار با رضا مرادی غیاث آبادی، برگزاری جشن‌های ایرانی: بهره‌ها و کمبودها
4.        فرهنگ شادی در ایران، نعمت الله فاضلی
5.        گاه‌شماری و جشن‌های ایرانیان، تحقیق و نوشته هاشم رضی، بهمن 1358، صفحه 366


Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر